هنرمندان

باورکردنی نیست، آن همه زیبایی این زن چگونه در کماست؟

برترین‌ها: فریما فرجامی، ستاره زن سینمای ایران در دهه 60 که با بازی در فیلم‌های «پرده آخر»، «سرب»، «مادر»، «نرگس» و… نقش‌های ماندگاری از خود در تاریخ سینمای ایران به یادگار گذاشت، چند روزی است که به کما رفته و در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری است.

فریما فرجامی، ستاره زن سینمای ایران در دهه ۶۰، چند روزی است که به کما رفته و در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری است.

فرجامی کار بازیگری در سینما را با فیلم « گفت هرسه نفرشان» در سال 1359 آغاز کرد و در طول مدت حضورش در عرصه بازیگری در 20 فیلم سینمایی و 10 مجموعه تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت. آخرین حضور او در سینما به بازی در نقش کوتاهی در فیلم « لامینور» برمی‌گردد. «روشن تر از خاموشی» به کارگردانی حسن فتحی هم آخرین کار تلویزیونی این بازیگر است.

ایمان عبدلی در یادداشتی درباره این بازیگر نوشت: حضور افتخاری فریماه فرجامی در لامینور مهرجویی و انتشار تصاویر او یکی از بهت‌آورترین اتفاقات چند سال اخیر بود، نمی‌خواهم نگاهی احساسات‌زده به مساله «پیری» داشته باشم، به هر حال همه پیر می‌شوند و همه می‌میرند و به قولی تنها چیزی که قطعیت دارد، مرگ است. پیش از فریماه فرجامی خیلی‌ها بودند، پس از او هم خواهند بود و اصلا چرخ دنیا با همین زیبایی‌هایی زوال‌پذیر می‌چرخند، روزگاری جهان شیفته مرلین مونرو و آدری هیپبرن بود و الان برای امبر هرد، کیم کارداشیان غش و ضعف می‌کند، دوره این‌ها هم می‌گذرد و مثلا امثال تیموتی شالامی و بیشتر دیده خواهند شد.

مساله اما درباره فریماه فرجامی و کسانی مثل او، اجحاف تاریخی‌ست، چیزی که از دست خودشان خارج بوده و به عبارتی کاملا تحمیل شده، فریماه فرجامی اولین فیلمش را در سال 59 بازی کرده، یعنی دقیقا سالی که جنگ شروع شده و تازه دو سال هم از شروع انقلاب گذشته. دو سال پس از انقلاب یعنی دقیقا همان دورانی که برخی فضاهای فرهنگی و اجتماعی به منقبض‌ترین حالتش رسیده و کار برای سینما سخت و سخت‌تر شده. زنان دیگر کاراکتر اصلی داستان‌ها نخواهند بود تا مثلا حدود بیست سال بعد؛ یعنی دو دهه اوج زیبایی فریماه فرجامی مصادف می‌شود با انواع تحولاتی که علیه موقعیت یک زن بااستعداد و زیبای سینما است.

دیگر داستان «خط قرمز» کیمیایی را همه می‌دانند فیلمی که یکی از سیاسی‌ترین فیلم‌های سینمای ایرانی است و اتفاق شاید زیباترین عروس تاریخ سینمای ما را دارد، همین خانم فریماه فرجامی آن جا در اوج کارنامه کاری‌اش یک نقش پیچیده و چند وجهی را بر عهده دارد، مثلا اگر آن فیلم توقیف نمی‌شد و به اکران می‌رسید، اگر جنگ نبود و اگر تصمیم بر کمرنگ شدن کاراکترهای زن نبود کلا سرنوشت فریماه فرجامی عوض می‌شد. کما این که او با همین محدودیت‌ها هم در مادر علی حاتمی، نرگس بنی‌اعتماد و یا سرب و حتی اجاره‌نشین‌ها به یادماندنی‌ست.

آن زن سانتی‌مانتال و مد بالای اجاره‌نشین‌ها به طور کامل نماینده یک تیپ اجتماعی بود، آن شکل راه رفتن، حرف زدن و و صد البته آن پوشش! یا در مادر و آن سکانس پر از حسرت و فقدان که ماه منیر و غلامرضا با هم هم‌تخیل می‌شوند. درماندگی و استیصال سرب با آن شمایل غریب، زیبایی که تراشیده شده بود و نشان می‌داد فرجامی یک مانکن زیبای زینتی نیست و البته که آفاق به یادماندنی در نرگس با یک کاراکتر چند وجهی. از آن نقش‌ها که بازیگرها دوستش دارند، چون می‌توانند هنرشان را در آن نشان دهند و فرجامی هم خوب از موقعیت استفاده کرد.

این‌ها همه البته اندازه زیبایی و استعداد فرجامی نبود و نیست، دریغ و حسرت از همین‌جا شروع می‌شود، واقعیت این است که گرامیداشت‌ها و یادآوری‌ها البته ارزشمند است اما نمی‌تواند جای دهه‌ها عمر به تاراج رفته آدم‌ها را بگیرد، بله! پیری و حتی مرگ (که از خانم فرجامی دور باشد الهی) قطعی و بدون شک است اما اگر تماشای عکس‌های فریماه فرجامی بهت‌آور و تکان‌دهنده است، بیش از هر چیز در نسبت با آن تصمیمات تحمیلی است که سرنوشت خیلی‌ها را تغییر داده، تاریخ به شما و به استعداد شما و به زیبایی دریغ شده‌تان بدهکار است خانم فریماه فرجامی.

مهدی یزدانی خرم، روزنامه‌نگار نیز در همین رابطه نوشت: حمیدرضا صدر در جُستار درخشان‌اش درباره‌ی آلن دلون می‌نویسد «زیبایی‌اش سد راه‌اش نشد» (نقل‌به‌مضمون). فریماه فرجامی دقیقا مصداقِ همین انگاره‌ی صدر است. اما یک زیباییِ نقش‌ساز که بسیاری خواستند مطرود شود. او در لحظه‌هایی که این کلمات را می‌نویسم در هفتادو‌یک ساله‌گی و در کُماست متاسفانه و این کُما همان سرنوشتی بود که در بیش از دو دهه‌ی اخیر برایش رقم زدند. ستاره‌ی نقش‌سازِ دهه‌ی شصت وقتی در آن سکانسِ ماندنی فیلمِ «سُرب» کیمیایی موهای‌ش را تراشید خود را از نو تعریف کرد. این‌که «زیبایی»‌اش نمی‌تواند مانع او شود.

فرجامی در خاطرات نسلی در وضعیتی مه‌آلود حضور داشت. انگار همان دخترِ بازآمده‌ی «مادر» علی حاتمی باشد. فرجامی ناگهان گم شد. بیماری، گرفتارهای شخصی و البته میلِ برخی متولیان سینمایی دهه‌ی هفتاد خریدارِ ساختمان پلاکِ شماره‌ی ۱۹ «اجاره‌نشین‌ها» را به کُما فرستاد. او کجا بود؟ خاطره‌ای که نزدیک می‌نمود و فقدانش یادآورش شده‌ بود. بعد سال‌ها زمانی که مقابلِ دوربین نشاندندَش همه فهمیدیم حال او «مساعد» نیست. انگار آن آینه‌ی غبارگرفته‌ی اتاقِ فیلمِ «مادر» نتوانسته بود جوانیِ مفرط «خط قرمز» را که توقیف شد بازنمایی کند.

فرجامی همیشه بر لبه‌ی فراموشی و خاطره حرکت می‌کرد. همان جایی که او را به‌واسطه‌ی چهره‌اش حذف‌شده می‌خواستند، ظهور می‌کرد و می‌درخشید. شاید او و سوسن تسلیمی دو نمونه‌ی بارزی بودند که زیبایی‌شان و قدرت‌شان در ساختنِ نقش‌ها، متولینِ اخلاق و فرهنگ! را عذاب می‌داد. تسلیمی از ایران رفت و فرجامی نیز به کنجی دچار شد. از حافظه‌ی مخدوش‌شده‌اش گفته‌اند و تنهایی عمیقی که تحمل کرد. حتا وقتی به دکانِ تلویزیون آوردندَش هم خواستند به‌واسطه‌ی او عده‌ای را تخریب کنند که خود قصه‌ای شد. حالا او در کُماست.

سوال این است مگر این همه سال نبوده؟ مگر کُما صرفن یک وضعیتِ بالینی‌ست و پزشکی؟ او از دلِ جوانی و شور و شوق آمد و ناکهان در مِه ناپدید شد. زیبایی‌اش سد راه‌اش نشد اما دیگران بسیار سدِ راه و کار و البته زیبایی و بودن‌اش شدند. هیچگاه سکانس خودکشی او را در فیلمِ «تیغ و ابریشم» از یاد نمی‌برم. انگار بارها مرگ را چشید، بارها سانسور، بارها ایستادن مقابلِ حذف و ناگهان در آینه گم شد. فریماه فرجامی بیش از بیست سال است که در کُماست. «فروغ‌الزمان» در «پرده‌ی آخر» کذابان و تنی‌ها و ناتنی‌ها را شکست داد و رستگار شد. نبردی که فرجامی همیشه دچارش بوده و در بسیاری نقش‌های‌اش آن را بازی کرده. بازی‌گر هفتاد‌و‌یک ساله‌ی سینما در کُماست و ما به یاد می‌آوریم‌اش…

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
برای دریافت جدیدترین تعبیر خواب ها آماده اید؟ خیر بله